تطمیع و نفاق، دو عامل مهم در شکل گیرى فاجعه کربلا: یکى از عواملى که باعث شد مردم دست به چنین اقدامى بزنند، تطمیع بود. اگر وعده هایى که به امثال عمر سعد داده شده بود، در کار نبود، هرگز کسى مانند او به جنگ با امام حسین(علیه السلام)نمى پرداخت. عمر بن سعد یک فرد عادى نبود. پدر او، سعد بن ابى وقاص، یکى از بزرگان و فرماندهان ارتش در زمان خلفاى قبلى بود. سعد بن ابى وقاص کسى بود که کشور ایران را فتح کرد و به اصطلاح در جنگ قادسیه پیروز شد. عراق و ایران با سردارى و فرماندهى سعد بن ابى وقاص جزء کشورهاى اسلامى شد. لذا، عمر بن سعد فردى عادى نیست. کسى است که هزاران نفر طرفدار دارد. خود او کاندیداى حکومت بر مرکز ایران بود. کشور ایران در آن زمان، در میان همه کشورهاى اسلامى مانند ایالتى بود امّا ایالتى ممتاز و رؤیایى. حکومت رى به عمر بن سعد وعده داده شده بود یعنى مرکز ایران در اختیار عمر بن سعد قرار گیرد. حکومت در دوران او هم تنها این نبود که کسى مأمور اجراى قوانین باشد، بلکه حاکم «مالک الرقاب» و صاحب اختیار کشور، مردم و اموال بیت المال بود و مى توانست به هر صورت که میل داشته باشد، در آنها تصرف کند. حکومت در زمان بنى امیه غیر از حکومت حضرت على(علیه السلام) بود، حکومت در آن دوران حکومت دیکتاتورى و سلطنتى بود.
به شخصیت معروف و شناخته شده اى مانند عمر بن سعد، که فرمانده لشکر است، چنین وعده اى دادند. تصور کنید ـ بلاتشبیه ـ فرمانده لشکرى را که طى هشت سال دفاع مقدس، پیروزى هایى آفریده باشد، اگر چنین کسى قصد داشت کارى انجام دهد طبهاً افراد زیادى از او تبعیت خواهند کرد; به خصوص افراد ساده اى که فقط تابع رئیس قبیله، رئیس طائفه و رئیس عشیره خود بودند. افرادى که سال ها در رکاب چنین شخصیت هایى در جنگ هاى مختلفى شرکت کرده و پیروزى هایى به دست آورده بودند، حال، زمانى که مجدداً این امیر لشکر قصد جنگ داشته باشد، عده زیادى از مردم ساده دل از او تبعیت خواهند کرد.
عده اى از مردم هم، از ابتدا ایمان نداشتند و به طمع امور دنیوى اظهار اسلام کرده بودند، مانند ابوسفیان که به صراحت به بنى امیه گفت «تلقفوها تلقف الکرة فوالذى یحلف به ابوسفیان لاجنة و لانار»1. روزى که مردم با عثمان بیعت کردند و بنى امیه به قدرت رسیدند، ابوسفیان اقوام خود را در خانه عثمان ـ که مردم با او به عنوان جانشین پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) بیعت کرده بودند ـ ، جمع کرد و گفت: قسم به آن کسى که ابوسفیان به او قسم مى خورد، نه بهشتى در کار است و نه دوزخى; اختلاف بر سر حکومت است و امروز، حکومت پس از اینکه مدتى در اختیار بنى هاشم بود، به چنگ بنى امیه افتاده است، بنابراین، «تلقفوها تلقف الکرة»، آن را مانند توپى در دست بگیرید و اجازه ندهید به دست دیگران بیفتد.
حال، فرزند چنین کسى حاکم شام شده و قصد دارد براى یزید، نوه او، از مردم ساده دل بیعت بگیرد. کسان دیگرى هم که سرکردگان لشکر و گردانندگان این نظام هستند، افرادى کمابیش از همین قبیل هستند.
با این اوصاف، شاید تا حدودى زمینه هاى به وجود آمدن داستان کربلا روشن شده باشد. البته اگر کسى قصد داشته باشد به درستى این مسأله را تبیین کند، باید از کتب تاریخى شواهدى را نقل کند، تا مشخص شود چه کارهایى براى فریب دادن مردم انجام گرفت. اینک به تحلیل تاریخى زمان سیدالشهدا(علیه السلام) مى پردازیم تا پرده از روى حقیقت باز رفته و ریشه وقایع را بشناسیم.
1. شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید، ج 9، ص 53.
کلمات کلیدی: